ای ماهتابِ هاشمی
دستانِ عالم بسوی توست؛
آبرویِ تمامِ عرصه ها، به آبرویِ توست
و چشمِ اُمّیدِ عالمیان، درانتظارِ رویِ توست ...
ای آنکه بر جمیعِ عاشقان نظاره گری؛
تو بابُ الحوائجی
تو دوایِ دردهایِ عالمی
تو فرمانده یِ با وفایِ ارتشِ علی و محمّدی
تو سرآغازِ دنیایِ معرفتی
تو کمالِ انقطاعِ حقیقتی
تو زبانزدِ هر محفل و هر مجلسی؛
و فُرات
هر چند شرمنده است
امّا از نگاهِ تو تا ابد، آبرو گرفته است ...
* * *
ای شاهد کشف و شهود
که علقمه و فُرات در برابرت خجل شدند؛
تمامِ رودهایِ عالم
از نقشِ زیبایِ تو سیراب گشته اند!
وقتی به افتخارِ و اَمرِ برادر، علمدار شدی
و در نگاهِ بهارانِ زندگی، برون گشتی از فرات
زمان و زمین، به پابوسِ تو آمدند
تا در خاک و خون فتادنِ تو را نظاره کنند
و همچنان،
به یاد تو هر لحظه گریه سر دهند ...
محمدرضا جعفری